تفهیم

میرسد منقم خون خدا از این راه......هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله

تفهیم

میرسد منقم خون خدا از این راه......هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است


ای سرور شهادت، شعر چه ارزشی دارد اگر حامل پیام ارزش‌ها نباشد، اینگونه یاد و نام تو نه تنها فخر قهرمانان است بلکه ای حسین، تو در خاطر خدای جای داری... و ای کربلا خاک تو معطر به خون پاکی آبیاری شد که با عزت و شرافت کودکانی از آن می‌رویند که در فلسطین مقاوم هست که با هر متجاوز به حق می‌ستیزد. فروغ پیروزی میان قطرات اشک در چشم این کودکان می‌درخشد.

آفرین بر تو یا حسین، اینان کودکان و نوادگان تواند که در ایستادگی و قیامشان جاودانه شده‌ای. پیامت در جگرهایشان حک شده است.

ای سرور شهادت، شعر چه ارزشی دارد اگر حامل پیام ارزش‌ها نباشد، اینگونه یاد و نام تو نه تنها فخر قهرمانان است بلکه ای حسین، تو در خاطر خدای جای داری... و ای کربلا خاک تو معطر به خون پاکی آبیاری شد که با عزت و شرافت کودکانی از آن می‌رویند که در فلسطین مقاوم هست که با هر متجاوز به حق می‌ستیزد. فروغ پیروزی میان قطرات اشک در چشم این کودکان می‌درخشد.

آفرین بر تو یا حسین، اینان کودکان و نوادگان تواند که در ایستادگی و قیامشان جاودانه شده‌ای. پیامت در جگرهایشان حک شده است.

در تو می‌نگرم که میان میدان ایستاد‌ه‌ای؛ چون قهرمانی که از بهشت آمده و فراتر از انسان‌ها همه با شر و نادرستی می‌ستیزد. چونان شیر ایستادی و چون گرگان گرسنه و شغالان گردت را گرفتند. آفرین بر مرگی که عظمت دین را در خود دارد. آنان دغدغه‌ای جز سلب خلافت نداشتند اما تو نگران دین بودی. در یک دست شمشیر داشتی و در یک دست قرآن. در تمام روزگار نام تو رمز ایثار و شهادت شد و نام آنان رمز کفر.  و ای حسین، امروز یاد تو در دل‌هایمان چون آیات الهی جاودانه است.

جرج زکی الحاج – شاعر و نویسنده مسیحی و استاد دانشگاه / قصیدة‌الحسین؛ ص 22

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۷
سید محمدرضا موسوی
روزهای که به ما اطلاع داده شد که می خواهند به خانه ما بیایند، سر از از پا نمی شناختیم ،شور و حالمان  عجیب بود نمی دانم تصویر شدنی نیست،هرکسی آرزو داشت که برتی استقبال از آنها کاری به او بدهند.همه سخت کار می کردند گویی کسی که قول آمدن داده بود عزیز ترین کسشان بود که سالها حصرت دیدارش را داشتند.آری روز موعودفرا رسید همه برای استقبال رفتند.اما نه فقط دم در بلکه تا مرکز شهر رفته بودند.در جمعیت زیادی که آمده بودند بعضی ها نمی دانستند که به دیدار که می روند. حق هم داشتند چون از هر کس که سوال می کردند جواب نمی دانم پاسخشان بود. البته آنها هم دروغ نمی گفتند آنها هم نمی دانستند.مگر که بوده که با اینکه کسی ندانست کیست؟ همه به استقبالش رفته بودند.وقتی میان سیل جمعیت چشم ها به تابوت با پرچم ایران عزیز خورد تاهمه فهمیدند شهید به خانه اش برگشته است. با خودم می گفتم خدای این چه حکمتی است که برای این شهدای گمنام اینقر جمعیت آمده،هرچه بیشتر فکر میکردم بیشتر به معنی این شعر می رسیدم که:
من در عجبم با همه نامی که تو داری                                 این خلق چرا نام تو گمنام نهادند




۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۵
سید محمدرضا موسوی